پرکار بودن و داشتن فعالیت و تلاش در صحنه عمل یکی دیگر از شاخصهای نیروی انسانی کارآمد نظام علوی است. خیلیها وقت حرف و گفتمان، خوب نطق میکنند اما همین که در مدیریت وارد شدند و زمان عمل فرا رسید، در انجام وظایف کوتاهی میکنند و یا کثرت کارها آنها را مغلوب و درمانده میکند. امام علیهالسلام پیوسته کارگزاران خویش را به خدمت هر چه تمامتر به مردم و تامین رفاه و آسایش آنان فرا میخواند.(رک:نهج البلاغه،نامه50 و59)
امام علیهالسلام در نامهای به اسود بن قطبه فرمانده سپاه حلوان(در جنوب شهر سرپل ذهاب فعلی) نوشتند:«بدان که دنیا سرای آزمایش است و دنیادار ساعتی در آن از تلاش در راه خدا آسوده نباشد مگر آن که همان مایۀ حسرت او در روز قیامت گردد.»(نامه/59) آن حضرت تلاش نیروی انسانی در جهت تامین نیازها و رفاه مردم را یکی از حقوقی میدانست که بر عهده آنان است.«از جمله حقوقی که بر تو لازم گشته آن است که خود را نگهداری و به قدر توان خود در کار رعیت تلاش کنی»(نامه/59) بعد در ادامه فلسفه این تلاش را چنین تبیین فرمودند:«زیرا سودی که از این کار به تو میرسد بیش از فایدهای است که تو به مردم میرسانی»(نامه/59)
آن حضرت از منت گذاشتن بر خلق به خاطر خدمتی که به آنها نمودهاند پرهیز میداد و تاکید میکرد:کارگزار اسلامی نباید کاری را که برای مردم انجام میدهد بزرگ بشمارد. بدین جهت حضرت توصیه میکردند کارگزاران حکومتی از کسانی انتخاب شوند که کارهای مهم او را مغلوب و درمانده نسازد و کثرت کارها او را پریشان و خسته نکند.(نامه/53) آن حضرت ویژگی بارز نیروی سازمانی را تلاش و پشتکار در خدمت به مردم میدانست و عقیده داشت که کارگزار حکومت علوی باید «در انجام کاری که به صلاح اوست کوتاهی نورزد و برای رسیدن به حق در امواج سختی ها فرو رود»(نامه/53) به دیگر سخن باید سرمایه انسانی کارآمد کسی باشد که در حوزه فعالیت نسبت به وظایف محوله کوتاهی نکند و «از کسانی نباشد که در اثر غفلت و رساندن نامههای کارمندانت به تو و گرفتن جوابهای صحیحش از تو کوتاهی نماید، خواه در اموری باشد که از طرف تو دریافت میدارند و یا از سوی تو میبخشند» (نامه/53)به تعبیرعلی علیهالسلام، باید به هر کسی که پشتکار ندارد، تکیه نکرد(حکمت/211)چرا که نیروی ساکت و راکد بدرد نمیخورد بلکه سازمان اداری به عناصر فعال و پرتحرک فکری و کاری نیازمند است. در آخرین خطبه نهجالبلاغه بصورت یک اصل کلی آمده: «خداوند شکرگزاری را بر عهده شما نهاده و امرش را برایتان باقی گذارده و در میدان فراخ مسابقه مهلتتان داده تا برای رسیدن به هدف از یکدیگر پیشی گیرید.»(خطبه/241) پس کمر را محکم ببندید و دامن را درهم بپیچید که آهنگ جدی و رسیدن به ارزش های بلند با شکمبارگی و خوشگذرانی جمع نمیشود. چون براى مقابله با مشکلات و پیروزى بر آنها، ارادهاى آهنین لازم است تا انسان از نیروهاى نهفته در وجود خود، بیشترین بهره را برد. دست روى دست گذاشتن هنر نیست، چراکه مردان بزرگ در سایه سعى و تلاش، قلهها را فتح کردند.
امام علیهالسلام به عنوان یک الگوى عملى که از ثانیههاى عمر خود چه در مسایل دنیوى و چه اخروى، بیشترین بهره را گرفته و آرزوى همگان را در رسیدن به آن مقامات به حسرت تبدیل کرده است، در فرمایشى هر غفلتزدهاى را به تلاش و کوشش فرا مىخواند که «اى غفلتزده، بکوش، بکوش» (خطبه/153) که ساختن آیندهاى آباد و سعادتمند در گرو دستهاى پرتوان و زحمتکش است.آن حضرت گاه جهت به راه انداختن انسانها براى فعالیت و تلاش در زندگى، از تلاش و کوشش موجودات الهى مثال مىزد تا همگان از کار و فعالیت آنها درس تلاش بگیرند و در زندگى خود جدیت داشته باشند. در یکى از خطبهها، از تلاش و فعالیت مورچه سخن مىگوید: «به مورچه و کوچکى چثه آن بنگرید.که چگونه روى زمین راه مىرود و براى به دست آوردن روزى خود تلاش مىکند؟ دانهها را به لانه خود منتقل مىسازد و در جایگاه مخصوص نگه مىدارد، در فصل گرما براى زمستان تلاش کرده و به هنگام درون رفتن بیرون آمدن را فراموش نمىکند.»(خطبه/185)
تخصص و تعهد
یکی از اصول مورد توجه اسلام، شایسته سالاری و تکیه اساسی بر صلاحیت های افراد در بکارگیری آنها در پست های اجرایی است. تاکید اسلام بر ملاکهای گزینش و صلاحیت افراد برای این است که فساد اداری و تباهی در بدنه نظام از جایی شروع میشود که انتساب، فامیل، تبار، رفیق و باند، جای صلاحیتها و شایستگیهای اخلاقی و تخصصی را بگیرد و هیچ توجهی به شایستگی و توان افراد نشود. این کار علاوه بر بی توجهی به تخصصگرایی و حقوق مردم و جامعه، کارهای حکومت را از محور خود خارج و زمینه عقب گرد و سقوط جامعه را فراهم میکند. در نظام مدیریتی اسلام، مناصبی که به کارگزاران حکومتی واگذار میگردد، برمبنای لیاقتی است که آنان در ایفاء مسئولیت خویش از آنها برخوردار میباشند. سپردن پست های سازمانی به افراد بر اساس شایسته سالاری و اهلیت گرایی و قرار دادن اشخاص در مراتبی که توان و تعهد لازم را نسبت به آن دارند، یکی از سفارشات مهم حضرت امیر علیهالسلام به مسؤولین رده بالا بود. چون وقتی کسی به مسؤولیتی گمارده میشود که اهلیت لازم را برای آن مسؤولیت نداشته باشد، چنین شخصی به طور معمول تحت انواع فشارهای درونی و بیرونی قرار میگیرد و در نتیجه دچار انواع تباهی ها می شود، و از آن جا که شخصیت وی با مسؤولیتی که بر دوش او نهاده شده سنخیتی ندارد، در نتیجه حریمها را میشکند و به راحتی به حریمهای فردی و اجتماعی، مادی و معنوی میکند. اما فردی که شایستگی و لیاقت لازم را برای پستی داراست، با تاییدهای درونی و بیرونی روبروست و این خود بزرگترین پشتیبان اوست. بنابراین باید هرکس را بر اساس خلاقیتها و توانمندیهایش در جای مناسب گمارد تا بتواند به بهترین صورت کار و مسؤولیت خود را اداره کند.(گلستانی،1383: 45)
پذیرش مسئولیت در نگاه علوی بدان معناست که او در پرتو آن قادر است از عهده حفظ امانت سنگینی که به او سپرده شده است برآید و حق آن را آن گونه که شایسته است ادا کند. در نگاه امام علی مردم سنگ زیرین آسیای حکومت و فرمانروا تنها وکیل، امین و نماینده مردم است و حکومت از نوع خدمتی است که یک امین صالح برای موکل خویش انجام میدهد، پس صرف آشنایی با افراد و یا داشتن رابطه با آنان، ملاک گزینش نیست.«من ولى أحدا من المسلمین و هو یعلم أن فیهم من هو أولى بذلک و أعلم بکتاب الله و سنة نبیه فقد خان الله و رسوله» (میانجی،1419: 2/625) هرکس متولی فردی از مسلمانان شود در حالی که میداند کسانی دیگر سزاوارتر از او برای این کار و آگاهتر از او به قرآن وسنت پیامبر خدا و احکام اسلامی می باشند و این امر را به آنان نسپارد، به یقین به خدا و رسول او خیانت کرده است. بر خلاف ت خلیفه سوم که سوگند یاد میکرد« اگر کلید بهشت در دستان من بود، بنی امیه را داخل آن میکردم»(ابنکثیر، 1408: 7/192) امام علیهالسلام در مقابل این طرز تفکر، بر نصب شایستگان اصرار میورزید و اعتقاد داشت: چهار چیز عامل اصلی فساد در حکومتهاست؛ تباه ساختن اصول، فریبکاری، مقدم نمودن انسانهای نالایق و منزوی ساختن انسان های فاضل.(ریشهری،1416: 2/936)
از آنجا که در حکومت علوی کارگزاران«خزانه داران رعیت و وکلای امت و سفیران ائمه و پیشوایان هستند»(نامه/51) پس ضروری است در شناسایی افراد مورد نظر دقت لازم و کافی به کار برده و بهترین آنان انتخاب شود.«در وضع منشیان و کارمندانت دقت کن و کارهایت را به بهترین آنها بسپار»(نامه/53) چون«یک کارگزار جاهل، یا طرح و برنامهای غلط تهیه میکند، یا در اجرای یک برنامه صحیح به افراط و تفریط کشیده میشود و کار را از مسیر اصلی خود خارج میسازد در نتیجه، باطلی را حق و حقی را باطل نشان میدهد.»(جوادیآملی،1366: 186)
دیندارِ با تقوا
اطاعت از خداوند و دیندارى، اولین پایه رستگارى است. رسول مکرم اسلام صلى الله علیه وآله همین که براى اولین بار در میان مردم ظاهر شد و بعثت خود را آشکار کرد، فرمود: مردم بگوئید «لا اله الا اللَّه» تا رستگار شوید. امیرمؤمنان علی علیهالسلام نیز از خداوند سلامت در دین را طلب نمود و فرمود:«از او سلامت در دین را خواهانیم آنگونه که تندرستى را از او درخواست داریم»(خطبه/99) دیندارى و تقواى الهى از جمله عواملى است که انسان را در رسیدن به آرزوهاى دنیوى و اخروى و کسب موفقیتها کمک میکند. على علیهالسلام در اینباره مى فرماید:
«همانا ترس از خدا کلید هر در بسته و ذخیره رستاخیز و عامل آزادگى از هرگونه بردگى و نجات از هرگونه هلاکت است. در پرتو پرهیزکارى، تلاشگران پیروز و پروا کنندگان از گناه رستگار مىشوند و به هر آرزویى مىتوان رسید»(خطبه/230)
امام على علیهالسلام در جاى دیگرى درباره نقش تقوى و دیندارى در رساندن انسان به اهداف و رفع مشکلات مى فرمایند:
«کسى که تقوا را انتخاب کند، سختى ها بعد از نزدیک شدنشان، از او دور گردند، تلخى ها براى او شیرین و فشار مشکلات و ناراحتى ها بر طرف خواهند شد و مکشلات پیاپى و خسته کننده، آسان گردیده و مجد و بزرگى از دست رفته چون قطرات باران بر او فرو مىبارند، رحمت بازداشته حق بر او باز مىگردد، و نعمتهاى الهى پس از فرو نشستن براى او به جوشش مىآیند و برکت تقلیل یافته براى او فزونى گیرند».(خطبه/198)کارگزار و سرمایه انسانی کارآمد نظام اسلامی در وحله اول نیازمند دینداری و دینمداری است و تا باور به خداوند عالمیان و توحید و معاد نباشد، در مسیر و چرخه خدمت رسانی که توأم با هزاران چالش و سنگ اندازی است، با مشکل مواجه خواهد شد.
شاید یکی از اولین شاخصهای نیروی انسانی کارآمد که جزو سرمایههای نظام اسلامی قلمدار میشود، پایبندی قولی و عملی به دین و داشتن تقوی علمی و عملی در پست سازمانی است.
حقگرایی و ستیز با باطل از اصول مسلم حاکم بر ت علوی است. آن حضرت فلسفه حاکم بر ت را احیاء حق و اماته باطل میداند و حکومتی را که از این مسیر منحرف شده باشد، پستترین و ناچیزترین امور میشمارد.(خطبه/33)در خطبه شقشقیه فرمود: به خدایی که دانه را شکافت و انسان را پدید آورد، اگر نبود حضور مردم و تمام بودن حجت بر من به جهت وجود یاور و پیمانی که خداوند از آگاهان گرفته که در برابر پرخوری ستمکاران و آنان به حقوق مظلومان و گرسنگی ستمدیدگان ساکت ننشینند، بی تردید دهنه شتر حکومت را بر کوهانش میافکندم و پایان آنرا همچون آغازش با پیاله تهی سیراب میکردم و در آن هنگام میدیدید که این دنیای شما در چشم من از آب بینی بزغالهای بی ارزشتر است.(خطبه/3)
از آن جا که زمینه ساز حکومت صالحان و برقراری نظام اسلامی ثمره خون هزاران شهید است، برای تداوم و حفظ حرمت خون شهدا و انقلاب، باید کسانی کمر همت بالا بزنند که خود اهل درد باشند و با تمام وجود از جهت مالی و جانی سختیها و مشکلات و ناملایمات انقلاب را لمس کرده باشند. حضرت امیر علیهالسلام در نکوهش انسانهای بخیل و خود پرست فرمود: «نه اموال خود را در راه خدایی که آن مالها را روزی شما کرده میبخشید، نه جانها را در راه خدای جان آفرین به خطر میافکنید.»(خطبه/117) هزینه کردن از مال و جان در راه آرمانهای انقلاب و به ثمر نشستن تلاشها از اصول ارزشی حکومت علوی است. به تعبیر حضرت باید کسی کارگزار مردم باشد که خود انقلابی است.(نامه/53) حضرت به مالک فرمود: درانتخاب نیروی سازمانی نظام اسلامی، آنها را از طریق پستهایی که برای حکومتهای صالح پیش از تو داشتهاند بیازمای که خدای ناکرده از پس ماندههای رژیم ستمگر و اهل فتنه نباشند که نسبت به خون شهدا و مردم مستضعف بی تفاوت باشند و هیچ تعهدی در قبال کوخ نشینان نداشته باشند. «کسی را انتخاب کن که با ستمگران در ستمشان همکاری نکرده و در گناه شریک آنان نبودهاند. این افراد هزینهشان بر تو سبکتر، همکاریشان با تو بهتر، محبتشان با تو بیشتر و انس و الفتشان با بیگانگان کمتر است.»(نامه/53) به فرمایش قرآن)وَ لَاتَرْکَنُوا اِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ( (هود/113)؛ به آنان که ستم کردند، اعتماد نکنید که آتش دامنگیر شما میشود.
علی علیهالسلام در مقابل نکوهش انسانهایی که در راه انقلاب نسبت به مال و جان خود بخل میورزند و از آن هزینه نمیکنند، درسال36 هجری پس از جنگ جمل در ستایش یارانش فرمود: شما یاران حق و برادران دینی هستید و سپرهای بازدارنده در روز نبردید، شما محرم اسرار من میباشید نه مردم دیگر«من به نیروی شما بر پیکر آنان که به حق پشت میکنند ضربه میزنم و به فرمانبرداری آنان که به حق روی میآورند امیدوارم. پس مرا با خیر خواهی عاری از هر خیانت و سالم از هر شک یاری رسانید، که به خدا قسم من سزاوارترین مردم به رهبری مردم هستم»(خطبه/118) نیروی اجرایی انقلابی در هر پست سازمانی که باشد موجب سربلندی رهبر و فرمانده خویش است و نبود این صفت موجب میشود که ستون خیمه انقلاب به لرزه بیفتد و موجب شماتت دشمنان قرار گیرد. چون کارهای نظام با دست و پنجه تدبیر این نیروهاست که انجام میگیرد و مشکلات نظام بر طرف می شود. حضرت امیر علیهالسلام درسال 38هجری وقتی خبر یورش سپاه معاویه به شهر انبار و سستی مردم به را شنید، در نکوهش عملکرد و موضعگیری ضفیف آنها فرمود:«ای مردنماهای نامرد! ای کودک صفتان بی خرد که عقلتان به اندازه عقل عروسان پرده نشین است! چقدر دوست داشتم که شما را ندیده بوده و نمیشناختم .برنامهام را با نافرمانی و یاری نکردن تباه ساختید، تا آنجا که قریش گفت پسر ابوطالب شجاع هست ولی راه و روش جنگ را نمیداند.»(خطبه/27)
در نظام اسلامی اساس و پایه کارها، دستورات و آموزههای دینی است. لذا هر نوع فلسفهای که منزلت ویژهای برای انسان و استعدادها و تواناییهای او قائل است و او را مقیاس و محور همه چیز قرار میدهد که در اصطلاح تفکرات لیبرالیستی و اومانیستی گفته میشود(سربخشی،1388: 138) در آن جایگاهی ندارد. کارگزار اجرایی که به عنوان سرمایه انسانی نظام محسوب میشود باید پایبندی خود را به دستورات دینی که در قانون اساسی تبلور یافته نشان دهد، چراکه یکی از اصول مهم قانون اساسی، اصل پنجم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران یعنی «اصل ولایت فقیه» است. نیروی انسانی نظام اسلامی باید التزام و پایبندی خود را به اصل ولایت فقیه، همچون محمدبنابیبکر و مالکاشتر اثبات و ابراز کند که در سایه پیروی و تبعیت از ولایت فقیه جامعه اسلامی از تمام خطرات مصون بوده، خود را به سلامت به جایگاه امن یعنی حکومت ولی الله اعظم خواهد رساند. هنگامی که مالک متوجه شد که حضرت امیر در شرایط سختی قرار گرفتند،تسلیم شد و گفت:« به آن چه امیرالمومنین رضایت دارد، راضی هستم» (منقری،1382: 490) امام علیهالسلام نیز درباره تسلیم کامل مالک نسبت به آن حضرت فرمود:«اگر اشتر ببیند من راضیم، راضی شود»(منقری،1382: 521) حضرت امیرعلیهالسلام محمد بن ابی بکر را با ویژگیهای «وَلَداً نَاصِحاً» فرزندی خیر خواه، «عَامِلًا کَادِحاً»کارگزاری کوشا، «سَیفاً قَاطِعاً»شمشیری برنده «وَ رُکْناً دَافِعاً»ستونی بازدارنده(نامه/35) میستاید و مالک را با صفت«کَانَ رَجُلًا لَنَا نَاصِحاً»نسبت به ما خیر خواه «وَ عَلَى عَدُوِّنَا شَدِیداً نَاقِماً» به دشمنان ما سختگیر و درهم کوبنده بود، ستایش میکند.(نامه/34) و در نامهای مردم مصر را سفارش میکند به این که«اگر مالک شما را فرمان حرکت داد حرکت کنید و اگر فرمان توقف داد بایستید، که او جز به فرمان من بر کاری اقدام نمیکند و یا باز نمیایستد و کاری را جلو یا عقب نمیاندازد.»(مفید،1413: 80)
به فرمایش امام علی یکی از حقوق ولایت بر کارگزاران حکومت اسلامی این است که هر وقت آنان را بخواند اجابت نمایند و هرگاه فرمان دادم اطاعت کنند(خطبه/34)که اگر از دستورات ولایت پیروی شود جامعه اسلامی به سر منزل مقصود خواهد رسید. «اگر از دستورات من پیروی کنید من به خواست خدا شما را به سوی بهشت خواهم برد هر چند که راه بهشت پر مشقت و تلخیهایی به همراه دارد.» (خطبه/156) اما اگر کسی نظام اسلامی، قانون اساسی و اصل ولایت فقیه را قبول ندارد، نباید جای نیروهای کارآمد انقلابی ولایی دیگر را اشغال کند که این خود معصیتی دیگر است.
حضرت امیرعلیهالسلام به عبداللهبنعباس که عامل حضرت در بصره بود، نوشتند:کاری مکن که نظرم درباره تو برگردد.(نامه/18) چون وظیفه شما آن است که «از من اطاعت کنید و از دستوراتم تخلف نکنید و در انجام کاری که به صلاح شماست کوتاهی نورزید و برای رسیدن به حق در امواج سختی ها فرو روید.»(نامه/50) درسال36هجری پس از قتل عثمان در مدینه فرمود:در شگفتم چرا در شگفت نباشم؟ از خطای گروههای پراکنده با دلایل مختلف که هر یک در مذهب خود دارند! نه گام بر جای گام پیامبر مینهند و نه از رفتار جانشین او پیروی میکنند.به شبهات عمل میکنند و در گرداب شهوات غوطه ورند، در حل مشکلات به خود پناه میبرند و در مبهمات تنها به رای خود تکیه میکنند، گویا هر کدام امام و رهبر خویش میباشند که به دستگیرههای مطمئن و اسباب محکمی که خود باور دارند چنگ میزنند. (خطبه/88)
مقاله «علت شناسی تاثیر و بازدارندگی آیه «وان یکاد» از چشم زخم در نگاه فریقین»
شور چشمی و آزار و اذیت رساندن به مال و جان دیگران از راه چشم، یکی از مسائلی است که دلیل عقلی بر نفی آن بیان نشده و نمی توان آن را جزو امور خرافی دانست، چرا که از دیر زمان تاثیر چشمان نافذ در افراد همیشه مورد توجه ملل و نحل بوده و هست. در آموزه های قرآنی یکی از آیاتی که به پدیده چشم زخم پرداخته، آیه «وان یکاد» است. برخی بر این تصورند که این آیه هیچ نسبتی با چشم زخم ندارد و نمایش این آیه بصورت های مختلف از جمله تابلو فرش در منازل، سنخیتی با حالت بازدارندگی از اصابت چشم زخم ندارد. این نگاشت به شیوه توصیفی تحلیلی، حقیقت پدیده چشم زخم در نگاه مخالف و موافق، تاثیرات حقیقی یا مجازی و عاملیت بازدارندگی دفعی یا رفعی شور چشمی را بررسی کرده و به این نتیجه رسیده است که تاثیر قوه واهمه در چشم زخم، نه تنها مورد تایید عقل و علم بوده بلکه در عالم خارج نیز تجربه شده است و استفاده از آیه شریفه در امر بازدارندگی هم برای دفع چشم زخم و هم برای رفع آثار شوم آن کاربرد عملی دارد.
آدرس مقاله:https://www.noormags.ir/view/fa/magazine/number/107294
عنوان مقاله: «شاخص های نیرویِ انسانیِ کارآمدِ نظام از منظر نهجالبلاغه»
چکیده
کارآمدی و خلاقیت کارگزاران و مدیران از عوامل مهم و اساسی در کارایی نظام های ی است که همیشه مورد توجه متفکران این حوزه بوده است. نگاه توحیدی حضرت امیرالمومنین علی علیهالسلام به ساختار حکومت و ایفای نقش اساسی آن در شکل گیری رفتار و اخلاق جامعه و سرنوشت مادی و معنوی مردم، ایجاب میکند در گزینش و بکارگیری نیروی ارزشی که به عنوان سرمایه در اختیار مجموعه نیروی انسانی قرار میگیرد، شاخص هایی مد نظر قرار گیرد. این نوشتار به روش توصیفی تحلیلی از نگاه حضرت امیر علیهالسلام به برخی از شاخصهای نیروی انسانی کارآمد اشاره میکند که مجموعه نیروهای انسانی با عنایت به این ویژگی ها میتوانند برای مجموعه تحت امر خود یک سرمایه ی کارآمد گزینش کنند. نتیجه حاصل از این نگاشت آن است که با شاخص هایی چون، دینداری، ایمان به هدف، اخلاص در عمل، شایستگی در تخصص و تعهد، صبور و مقام در برابر مشکلات، کاردان کار بلد، خستگی ناپذیری در کارها، انقلابی ولایتمدار و مردمی بودن، میتوان نیروی کارآمد طراز نظام اداری علوی انتخاب کرد.
مجله علمی پژوهشی فصلنامه پژوهشنامه نهج البلاغه، دوره هفتم، شماره 25 صص 81-100
آدرس مقاله https://nab.basu.ac.ir/issue_388_389.html
واژۀ بسیج کلمهاى است که در بین زبانشناسان و ادبا داراى کاربرد خاصى است و گویى شاکلۀ فیزیکى لفظِ بسیج حکایت از شور و جوشش ویژهاى مىکند. چنانکه، معنا و مفهوم آن نیز «آمادگى» و «حرکت در جهت سازندگى و کارسازى» مىباشد.
در لغتنامۀ دهخدا آمده است که بسیارى از واژهنامهها و لغتنامههاى پیشین که دربارۀ کلمۀ «بسیج» تحقیق کردهاند، به همین نکتۀ «فعال بودن و آماده بودن» اشاره نمودهاند.
در کلمات شاعر بنام و پیشتاز ادب فارسى اسدى طوسى آمده است:
به هر نیک و هر بد، که دارد بسیج نگیرد به یک سان برآرام هیچ
و اشعار فردوسى حکیم نیز، خالى از همین اشاره نیست:
تو خیره سرى، کارنادیده هیچ ندانى تو آیین رزم بسیج
ولى، ظرافت فوق العادهاى که در این کلمۀ نورانى مىدرخشد و متأسفانه در کتابهاى لغت و واژهنامهها بدان هیچ اشارتى نرفته است، آن است که این حرکت و تکاپو و ناآرامى در وجود، ذات و باطن شخصیت بسیجیان است.
به دیگر سخن، حرکت او در مسیر وجود خود اوست که همواره مىجوشد و همچون، چشمهاى خروشان، گویى پیوسته در سنگر جهاد اکبر و اصغر نشسته است. یعنى، آنجاکه باید بخروشد و فریاد بزند، زمین هموار و کوهسار به زیر پاى او یکسان است و سرما و گرما همچون سردى و گرمى روزگار بر او مىگذرد و در طوفانها و اضطرابها همچون کوه، ثابت است و سینۀ وى چون سپرى محکم در دفاع از معیارهاى حق، آماده است و آنگاه که باید آرامش و طمأنینه بر او حاکم باشد چنان قرین وقار و شکیبایى خواهد بود که رفتار او در مقابله با مشکلات و چالشها قابل تحسین است و به راستى اگر بگوییم علم و ادب و آگاهى به زمان و اخلاق نیکو را از قرآن و سنت آموخته و وجود نورانى او نمونۀ ایمان و اسلام و تربیت قرآنى است، حق است و این گونه تربیت شدگان در هر قرنى در تاریخ اسلام سابقۀ روشنى دارند که در سراسر آن قرون حامى و حافظ احکام و سنتهاى الهى بودهاند به طورىکه، در زندگى اصالت را به دفاع از فرهنگ دین و مکتب الهى مىدادند و در راه این هدف عظیم، جان، مال، فرزند و سامان زندگى خود را فدا مىکردند.
گواه بر صدق این ادعا، تاریخ درخشان و پرافتخار است چنانکه، امثال «حنظلة بن ابىعامر انصارى» را تربیت کرده که در نیمۀ اولین شب زندگى با همسر، با شنیدن ندایى که مردم را به جهاد در جنگ احد دعوت مىکرد، حجلۀ دامادى را ترک مىکند و با شتاب تمام به سپاه اسلام ملحق شده و به خدمت حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) شرفیاب مىشود و به دست «شدّاد بن اسود» شهید مىشود و به لقب «غسیل الملائکه» از حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) مفتخر مىگردد.
آرى، راستى چه بسیار خوب است که بسیجى را بشناسیم و بدانیم که وارث چه نسلى و امانتدار چه فرهنگ غنىاى هستیم. آنان افرادى بى نام و نشان و به دور از هواهاى دنیایى بوده و نیز، در عین تنزیه از کسب مزد و مال و منال، از طلایهداران عزت، ایمان و آزادى بودند. اگر چه، خداى متعال عزت را در قرآن فقط از آنِ همین عزیزان با ایمان دانسته و فرمود:
«وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ. «عزت فقط از آن خدا و رسول و گروه مردم با ایمان مىباشد.
یعنى، زبدگان و برجستگان در هر زمان که جان آنها با عشق خدا و اهلبیت (علیهم السلام) پیوندى محکم دارد، آمادگى و آگاهى تمامعیار خود را با قلب و فطرت آفاق درآمیخته و به صورت سرمایههایى کهن در اجتماع مسلمین ذخیره گردیدهاند، و در پیدایش حوادث تلخ و شیرین، موجب عزت و عظمت اسلام شده و مسلمین را یارى کرده و نام سربلند بسیجیان را سرلوحۀ تاریخ رقم زدهاند.
اکنون این زمزمه را سر دهیم که الا اى بسیجیان و اى جوانمردان و پایمردانى که در روزهاى اول انقلاب اسلامى کشور خود درخشیدید و روح پاک و منور حضرات معصومین (علیهم السلام) را شاد کردید، درورد بر شما که وارث حق آن رجال الهى هستید که در تاریخ اسلام با وجود پربرکت خود درخشیدید و براى عالم و آدم فضیلت، شجاعت و رشادت را در معناى عینى و عملى خود تبیین کردید و در جنگ و جهاد، دشمن هتاک و بىآیین را چنان ادب نمودید و توطئههاى پنهانى و خیانتبار آنها را نقش بر آب کردید چنانکه، براى همیشه از گستاخى خود پشیمان شدند.
شما نیز، اسوۀ جوانان و نوجوانان نسل سوم این کشور عظیم هستید. کشورى که روز به روز دست به گریبان دشمنان خطرناکتر، مجهزتر و خائنتر است که جنگ سخت در جبههها را تبدیل به برنامههاى نرم افزارى، جاسوسى و تهاجم فرهنگى کرده است.
اگر در آن روزها ایمان و اسلحه براى جنگیدن با آنان کافى بود به گونهاى که بسیجى دو سه ماه دوره دیده، در میدان جنگ ید بیضا مىآفرید؛ اما، امروز به جنگهایى در زمینههاى ایجاد ابتذال فرهنگى، رواج شهوترانى و به کارگیرى ابزارهاى عجیبى در روىگردان کردن نظام روحى جوانان و اشاعۀ جامعهشناسى انحرافى مبتلا شدهایم که ضرورت مجهز شدن به ایمانهاى قوى و تخصص هاى تهاجمى حتمى و قطعى است که مبادا به طور انفعالى عمل بکنیم بلکه، باید بتوانیم در مقابل فرهنگ ابتذال و بىدینى و در مقابل حیلههاى ى و جاسوسى آنان ایستاده و بر موج خروشان فتنۀ آنان سوار شده و با سلاح علم و استقامت دینى به پایههاى سست بىبند و بارى آنان حمله کنیم و در مقابل آن توطئههاى فکرى و فرهنگى آنچنان مقاوم باشیم که دشمن بداند در جنگ با آن توطئهها شکست خورده و حیلههایش هرگز به نتیجه نرسیده است و با پاسخ علمى و رشادت عملی به مبارزه نفس گیر با آنان برخاسته و با مجهز شدن به علم، عمل، تقوای علمی و عملی آنان را برای همیشه مغلوب سازیم.
ممدوحی، حسن،علم و ادب، سازمان بسیج مستضعفین، 1392، اول، ص 6- 8
«توده مه» شیوه ای است که اولین بار توسط مانوئل اسمیت[1] عنوان شده است. وی در کتاب خود با عنوان «وقتی نه میگوییم احساس گناه میکنم» شیوههای گوناگون ارتباط را بیان کرده است. دو شیوه مهم آن یکی توده مه است و دیگری درخواست منفی.
شیوه توده مه خصوصاً برای مقابله با انتقاد به کار میآید. طوری واکنش نشان میدهید که انگار یک توده مه هستید در عین سماجت، در برابر نظرات طرف هیچ مقاومت نمیکنید و با او به مشاجره نمیپردازید. وقتی در برابر کسی از شیوه توده مه استفاده میکنیم، در واقع میپذیریم که در عقاید و گفتههای طرف مقابل ممکن است حقایقی خصوصاً درباره شما وجود داشته باشد. هدف آن است که جریان انتقاد را به مکالمه عادی باز گردانید. به طور کلی شیوه توده مه به شکل مؤثری در بحث را میبندد. مثال، وقتی میگوییم: «شما هیچ وقت به دستورات خوب توجه نمیکنی» توده مه «می توانم بهتر توجه کنم» «من شنونده چندان خوبی نیستیم.»[2]
«درخواست منفی» نیز شبیه شیوه توده مه است، زیرا این شیوه هم برای مقابله با انتقاد و جلوگیری از حالت دفاعی استفاده میشود. درخواست منفی حالت سوالی دارد. وقتی کسی از شما انتقاد میکند برای این که به صورت خود کار درلاک دفاعی فرو نروید و از شما نقطه ضعف نگیرند، توضیحات بیشتری را از طرف مقابل درخواست میکنید.
مثال: «این که من به مراحل انجام کار فکر نمیکنم از چه لحاظ مسأله ساز بوده است؟»[3]
لازم است سخنران در هنگام مناظره و جدال بر احساس و عواطف خود مسلط شود، چون عدم تسلط بر احساسات باعث رفتارهایی میشود که این رفتارها با زمانی که خطیب از آرامش برخوردار است کاملاً متفاوت به نظر میرسد. چون آدرنالین بدن در این زمان سریع تر ترشح میشود و نیروی بدنی نزدیک به 20 درصد افزایش مییابد. در این هنگام کبد به داخل رگهای خونی گلوکز تزریق میکند و قلب و ریهها به اکسیژن بیشتری نیاز پیدا میکند. سیاهرگها منبسط میشوند و مراکز حیاتی مغز که مسئول حل مسألهها هستند، به تقریب وظیفههای خود را به خوبی انجام نمیدهند. همانگونه که میدانیم رساندن خون به بخش حل مسأله در مغز به شدت کاهش مییابد زیرا در اثر فشار استرس مقدار زیادی از خون به بخشهای زیرین بدن فرستاده میشود. به گفته جورج اودیورن[4] چنین حالتی یک موقعیت عاطفی است که شخص در آن واقع میشود و بدان معنا است که فرد در اوج یک ستیز قرار میگیرد. بنابراین در حل اختلاف، کنترل کارآمد عاطفهها، نخستین هدف میباشد که از آن به «روش حل اختلاف» تعبیر میشود. روش حل اختلاف میتواند به مجموعه ای از قاعدههای ساده که اختلاف را کنترل میکنند، گفته شود. فرایند سه مرحله ای حل اختلاف کمک میکند تا خطیب به گونه ای سازنده و به روش منظم بدون خسارت و با نتیجه بهتر با حضم معارضه کند.
گام نخست: با خصم با احترام رفتار کنید؛
احترام به خصم نگرشی است که با رفتارهای ویژه فرستاده میشود. شیوه گوش دادن به طرف مقابل، نوع نگاه کردن به او و آهنگ صدا، واژههایی که بر میگزینیم، دلیلهایی که به کار میگیریم، همه و همه احترام یا بیاحترامی ما را نسبت به او نشان میدهد.
گام دوم: تا هنگامی که «دیدگاه گوینده» دستگیرتان نشده است به گوش دادن ادامه دهید؛
هدف از گوش دادن، دریافت محتوای دیدگاهها یا پیشنهادهای شخص مقابل از دیدگاه و احساسهای خود اوست. به سخن دیگر، گوش دادن امکان ورود به محدوده ادراک شخص مقابل ومشاهده چیزهایی است که او درباره آنها از دیدگاه خود سخن میگوید. دکتر ریچارد کابوت بر این باور است که ما یک نظر مخالف را زمانی درک خواهیم کرد که آن چنان خود را دستخوش آن قرار دهیم که تأثیر متقاعد کننده اش را احساس کنیم و به نقطه ای برسیم که به راستی هر بخش حقیقی آن را ببینیم.
گام سوم: دیدگاهها، نیازها و احساسهای خود را بیان کنید؛
پس از احترام قائل شدن برای طرف مقابل، به عنوان یک شخص و درک احساسها و دیدگاههای او، گام بازگو کردن دیدگاهها و استنباط خود را آغاز کنید. برای این گام از فرایند حل اختلاف، رعایت موارد زیر سودمند است:
1. دیدگاههای خود را به گونه ای کوتاه بیان کنید؛
2. از واژههای آزار دهنده و شکننده پرهیز کنید؛
3. مقصود خود را بیان کرده و آن را توضیح دهید؛
4. احساسهای خود را آشکار کنید.[5]
اگر خطیب در مناظره و جدل با نیت صادقانه ای به منظور شناخت نظریه مخالف و جوهر حقیقی ای که ناگزیر در بر دارد، شرکت کند، نه تنها به مجادله نمیانجامد بلکه زمینه تبادل نظر را نیز فراهم میآورد. اما اگر گرفتار جدل غیر مشروع و ناپسند شود تا بخواهد، حقی را ابطال یا آن که باطلی را حق جلوه دهد، یا با سخنان خود، طرف بحث را تحقیر کند و او را شرمنده نماید، این جدلها مایه دشمنی و خصومت است و روابط برادری اسلامی را برهم میزند و در اسلام ناروا و غیر مشروع شناخته شده است.
امامهادی(ع) فرمودند: «المراء یفسد الصداقة القدیمة و یحلل العقدة الوثیقة و اقل ما فیه ان ی فیه المغالبة و المغالبة أس أسباب القطیعة»[6] بحثها و جدلهای خصومت بار، دوستیهای کهن را تباه میکند، پیمانهای محکم را از میان میبرد و کمترین خبری که در این گونه مجادلهها وجود دارد، این است که هریک از طرفین بحث، میخواهد بر دیگری غلبه کند و این تمنای غلبه و پیروزی، خود پایه و بنیان وسایل و اسباب جدایی است. همچنین پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «لایستکمل عبد حقیقة الایمان حتی یدع المراء و ان کان محقا»[7] بنده ای که میخواهد ایمان خود را به حد کمال برساند، باید مراء و جدال را ترک گوید، اگرچه حق با او باشد.
[7]. میزان الحکمة، ج 4، ص 2892.
سبحانی یامچی، محمد، هنر سخنرانی؛ شیوه ها و مهارتها، 1388، هستی نما، صص 119-123
درباره این سایت